سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی | ایمیل من | من در یاهـو | شناسنامه من  RSS  آنکه جامه دانش بپوشد، عیبش از مردم نهان ماند [امام علی علیه السلام]
تقلب توانگر کند.... جمعه 86 دی 14 ساعت 4:15 عصر

                                                  بسم الله الرحمن الرحیم
یک هفته از شروع امتحانات می گذره و خوب به حمدالله مشکل خاصی نبوده. ما هنوز  زنده ایم و می دویم. منتهی محض اطلاعتون باید بگم که بسکه می دویم، فعلا این شکلی هستیم
هفته ی قبل، آیین نامه ی امتحانات رو در باب تقلب ( انضباط و نمره همون درس فرد خاطی صفر، و از سه امتحان بعدی هم محروم) برا کلیه ی بچه ها خوندیم و گفتیم و گفتیم... انقدر دخترای خوب و حرف گوش کنی بودن که تا دلتون بخواد ما تو این یه هفته از بچه ها تقلب گرفتیم. اونم چه پایه و چه رشته ای؟؟ اگه گفتین؟؟ نُچ ... عمرا اگه بتونین بگین.
پایه سوم که امسال نهایی دارن و رشته ی... نععع بابا ، بیچاره انسانی ها اسمشون بد در رفته. بعلع این هنرا از بچه های رشته ی ریاضی سر زده. بمونه... شاگرده و تقلب دیگه. به قول یکی از هم دانشگاهیا که می گفت: .... صبر کنین . میگم. دو خط پایینتر بخونین.
برف هم که اومد و یه روز برفندگی سخت هم شد و اما، مارو تعطیل نکردن و خوب اونم بمونه. اون روز رو هم به سلامتی گذروندیم. حالا که هفته ی کم جنایتی داشتیم، براتون دو تا خاطره می گم. یکی در باب برف و یکی در باب تقلب.

الاول و اصل الکلام فی الباب التقلب
یه هم دانشگاهی داشتیم که خودش دبیر حق التدریس هم بود و بسیار باهوش و زرنگ و تقریبا اکثر نمراتش بیست بود. در ایام امتحانات ترم به دوستانش می گفت: بیست دقیقه اول به من کاری نداشته باشین تا من بنویسم، بعد من به شماها کمک میکنم. و خداییش هم بنده خدا تو تموم امتحانات انگاری وظیفه خودش میدونست که به دوستانش تقلب برسونه!!!!
یه روز آموزش دانشگاه خواستنش و یه خانم که مسئول اونجا بود، بهش گفت: دختر خوب، به ما گفتن که شما تقلب می کنین؟ درسته؟ و ایشون خیلی با صراحت و صداقت گفت : بله من تقلب می کنم. اون خانم عصبانی شد و گفت: دخترِ من، تو خودت معلمی ، خوبه دانش آموزات این کارا رو بکنن؟ اونم خیلی جالب گفت: من به دانش آموزانمم گفتم که شما اگه عرضه دارین تقلب کنین و منم اگه عرضه دارم شما رو می گیرم و هنوز هیچ شاگردی نتونسته تقلب کنه، چون من عرضه دارم و می گیرمشون. حالا من تقلب می کنم، شما هم اگه عرضه دارین، منو بگیرین.
بنده خدا اون خانم هیچی نتونست بگه، اما از اون امتحان به بعد تا سال چهارم دانشگاه، همیشه برا اون دختر یه مراقب خاص می ذاشتند اما اون هم کار خودش رو می کرد و تا سال چهارم کسی موفق نشد از اون تقلب بگیره.

الدویم و اما الخاطره البرفی
یکی از این روزا که برف زیادی اومده بود و تعطیل هم نبود، صبح که رفتم مدرسه، دیدم که مدیرمون تو حیاط داره با بچه ها برف بازی می کنه، صحنه بامزه ای بود. برف زیادی هم تو حیاط نشسته بود. خواستم برم تو دفتر، یکی از بچه ها که جوگیر شده بود، صِدام زد و تا برگشتم، یه گوله برف زد تو صورتم. یه مقدار از یخی که همراه برف بود رفت تو چشمم و درد تموم صورتمو گرفت.  بچه هایی که اون اطراف بودن، یه لحظه همشون ساکت شدن. انقدر عصبانی شدم که می خواستم یه چیزی بهش بگم که، یهو یاد صحبت عزیزی افتادم که همیشه میگن: سعی کنین کسی رو که باهاتون شوخی کرده، هرچند بی مزه، در ملاء عام خیطش نکنین. لبم رو گاز گرفتم و صلواتی فرستادم و رفتم تو دفتر.
اون دختر بعدش اومد و از بی جنبه گی خودش عذر خواهی کرد و من هم خوشحال شدم که تونستم بر خشم آنی خودم غلبه کنم. کاش همیشه میتونستم اینطور باشم، اما حیف که......

پی نوشت
محرم داره میاد. همین. 
                                                               یا رب نظر تو بر نگردد.


 
متن فوق توسط خانم ناظم نوشته شده است | نظر دیگران(نظر)


 لیست کل یادداشت های این وبلاگ